گزيده متن به خواهرش گفت که گاهی شیطان در آن لحظه وسوسه ام می کرد که تو زن و بچه داری و انفجار این جاده همه چیز را از تو می گیرد. ولی به خودم نهیب زدم که اگر رسول تو بی پدر شود ، بهتر است تا اینکه دشمن حمله کند و رسول های زیادی بی پدر شوند.
مردی که بیکار ماندن در جبهه را به رئیسجمهور شدن ترجیح میداد!
علیرضا عاصمی جزو اولین گروههایی بود که با آغاز حمله عراق به فرمان امام روانه جبهه جنگ شد. علی و دیگر همراهان که به عنوان اولین گروههای اعزامی برای بازپس گیری خرمشهر روانه اهواز شده بودند، با ورود به اهواز شرایط متفاوتی را میبینند. گردان تخریب به عنوان یکی از گروههای نظامی نقش مهم و موثری در شناسایی مناطق مینگذاری شده، خنثی کردن مینها در دل خاک، ایجاد معبر و گذرگاه در درون میدانهای مین، خنثیسازی بمبهای عمل نکرده پس از بمبارانهای هوایی و.... در طول 8 سال دفاع مقدس داشت و شهدای بسیاری را نیز تقدیم انقلاب کرده است. اخیرا کتاب «در آغوش آتش» یادنامه فرمانده گردان تخریب علیرضا عاصمی که نقش مهمی در شکلگیری گردان تخریب در سپاه داشت منتشر شده که به ابعاد زندگی این شهید پرداخته است. نویسنده این کتاب، مجید جعفرآبادی، که در طول جنگ تحمیلی یکی از سربازان این گردان و نزدیکان به علی عاصمی بوده، برای نوشتن بخشی از این کتاب به خاطرات علیرضا عاصمی که دست نوشتههای باقی مانده از او که در دوران جنگ نوشته شده، رجوع کرده و بخش دیگری از آن را با مصاحبه از خانواده، دوستان و آشنایان علی تکمیل کرده است. موضوعات و خاطرات فراوانی از علی رضا در این کتاب نقل شده است که دوران کودکی تا شهادت او را در بر میگیرد و نویسنده آنها را در شش فصل گرد آوردی و تنظیم کرده است. علیرضا عاصمی جزو اولین گروههایی بود که با آغاز حمله عراق به ایران، به فرمان امام روانه جبهه جنگ شد. علی و دیگر همراهان که به عنوان اولین گروههای اعزامی برای شرکت در خط مقدم و بازپس گیری خرمشهر روانه اهواز شده بودند، با ورود به اهواز شرایط متفاوتی را میبینند. علی پس از گذشت یک هفته در یادداشتهای خود از شرایط جبهه و انتقاد از سیاستهای بنی صدر مینویسد: «در این یک هفته، خبری از خط مقدم نبود. بچه ها که به امید جبهه، آمده بودند، پس از گذشت یک ماه هنوز رنگ جبهه را ندیده بودند. صبحها پس از صبحانه، منتظر ظهر بودیم که ناهار بخوریم و پس از ناهار منتظر شب که شام بخوریم. از بیکاری، بعضیها فوتبال، بعضی والیبال، و عدهای هم، سه به سه قطار بازی میکردند. غافل از اینکه توطئه بنی صدر، همین خسته کردن بسیج بود ... هر روز عراقیها پرتحرکتر میشدند و ما بیکارتر. یک دفعه گفتند بروید دور اهواز میله بکارید ... خلاصه هدف این بود که از ما بیگاری بکشند و ما را خسته کنند تا ما خودمان از جنگیدن بیزار شویم؛ زیرا نه به ما پول میدادند، نه هیچی. حتی یک روز یکی از برادران پول حمامش را از من گرفت.» شهید عاصمی در خصوص آشنا شدنش با مین و پیوستنش به گردان تخریب در یادداشتهای خود مینویسد: «داخل سنگر بودم که یکی آمد گفت: علی! در دویست متری ما جعبههای سفیدی است که در سبز دارد. عکس تاج هم روی آن است. یک مقدار خاک روی آن ریختهاند و اگر نزدیک آنها بشویم منفجر میشویم... رفتیم به ارتشیها گفتیم. گفتند اسم اینها مین است... گفتیم خب، اگر این طوری است، بدهید ببریم جلو عراقیها بگذاریم... جناب سروان به من گفت: بچه بسیجی اینها دو سال دوره دارد.» با انفجار برخی از این مینها و به شهادت رسیدن بسیجیها، علی مصمم میشود دنبال آموزش مین برود. علیرضا عاصمی با استناد به حرف امام در دوران جنگ که «مسئله اصلی جنگ است» بارها مرخصیهای خود را کوتاه کرد و حتی با وجود اینکه در مرکز تربیت معلم شهید باهنر در تهران قبول شده بود، از رفتن به این مرکز سر باز زد. پس از شهادت برادرش، عباس «همه اقوام به جز خانواده، او را منع کردند که حالا بعد از عباس، لازم نیست که برگردی. جواب علی این بود که مگر رفتن به جبهه کوپنی است که عباس رفت و تمام شد. هر کس وظیفهای دارد ... من بیکار ماندن در جبهه را بر رئیس جمهور شدن در پشت جبهه ترجیح میدهم.» بعد از اینکه نیروهای ایرانی مجبور به ترک فاو میشوند گردان تخریب وظیفه داشت تا با بریدن راهها مانع پیشروی تانکهای عراقی به سمت مواضع نیروهای ایرانی شود، در یکی از این عملیاتها علی به خواهرش میگوید: «گاهی شیطان در آن لحظه وسوسهام میکرد که تو زن و بچه داری و انفجار این جاده،؛ همه چیز را از تو میگیرد. ولی به خودم نهیب زدم که اگر رسول تو بی پدر شود، بهتر است تا این که دشمن حمله کند و رسولهای زیادی بی پدر شوند.» طراحی جلد این کتاب نیز در نوع خود چشمگیر است. به جای عنوان کتاب که معمولا با تیتر درشت در وسط کتابها درج میشود، جمله تابلوی «خطر مین» به صورت عمودی در وسط کتاب قرار گرفته تا به نوعی یادآور گردان تخریب و نقش آن در جبههها باشد.