» » روایت تخریبچی دلاور مصطفی شهریاری از شهید غلامرضا کرامت نوری قسمت 6

  روایت تخریبچی دلاور مصطفی شهریاری از شهید غلامرضا کرامت نوری قسمت 6

روایت تخریبچی دلاور مصطفی شهریاری از شهید غلامرضا کرامت نوری قسمت 3
 
 
 
فرزندان قد و نیم قد 

تولد و پرورش و نگهداری از فرزندان در دهه 40 برای مادران سخت و طاقت فرسا بود. هیچگونه امکانات رفاهی و بهداشتی و درمانی نبود. امان از روزهایی که بچه هایم مریض می شدند. بیش از بچه ها خودم گریه می کردم.

4 تا فرزند قد و نیم قد داشتم. بزرگتر از همه شان غلامرضا بود که حدود 7 سال داشت. چشمتان روز بد نبیند، بچه ها سخت مریض شدند.با مشورت زنهای مجرب همسایه هر دارو و درمانی بود به آنها دادم ولی نتیجه ای نگرفتم. از دارو و درمان نا امید وخسته شده بودم به اهل بیت متوسل شدم. تا پاسی از شب خوابم نمی برد دعا وثنا می کردم.به آقاومولایم متوسل شدم نیمه های شب شده بود که به خواب رفتم . درعالم رویا آقایی نورانی روبروی من ظاهر شد. چهره ای بسیار مهربان داشت. 2 حب قرص در دستش بود هر کدام را دو نیم کرد و در دست من گذاشت و گفت بده به بچه ها ناراحت نباش خوب میشوند. از او پرسیدم آقا شما کی هستی؟

گفت امام غایب (عج). همین لحظه حیدر صدایم کرد و گفت اذان شده بلند شو برای نماز. در حالی بلند شدم که به کف دست هایم نگاه می کردم و دنبال قرص بودم. حاجی صدایم زد گفت مگه چیه؟

از خواب بلند شدم ذکر گفتم و صلوات دادم. نماز با صفایی در آن صبح خواندم که هیچوقت شیرینی و لذت آن را فراموش نمی کنم.

 

آقا ممنونتم ، صبح آن روز بچه هایم را شفا دادی. محبت واقعی خود را در دل من کاشتی. من هم مهر تو را در دل فرزندانم کاشتم تو ارباب دل همه شیعیان آقا مرتضی علی (ع) هستی!

صبح در حالی که اشک از چشم هایم جاری بود داستان رویای شیرین شب گذشته را برای حیدر تعریف می کردم که بچه ها یکی یکی از رختخواب بلند می شدند و می گفتند گرسنه هستیم دیگر بدنشان از تب شدید داغ نبود. از تلخی غذا در دهانشان شکوه نمی کردند و بار دیگر خنده بر لب هایشان دیدم. حیدرسرپرستی توانمند وباتدبیرومومن بودنه تنهادرزندگی شخصی بلکه تمام مردم روستا از او حساب می بردند

هرچه از سال های اولیه ازدواجم می گذشت احساس صداقت و اخلاص بیشتری از حیدر می دیدم. نماز خواندن، قرائت قرآن و دعا و راز و نیاز او جور دیگری می شد. سجده های طولانی می رفت. بارها می دیدم در حال سجده تمام بدنش می لرزد. انگار متفاوت از گذشته شده. نماز تمام شده بود سفره غذا کنارش پهن می کردم. مشغول کاری می شدم برمیگشتم میدیدم هنوز در حال سجده است و چندین بار احساس میکردم او از حال رفته. از سجده بلندش می کردم. عجیب بود. سجاده خیس از اشک شده بود. گاهی آنقدر دعا و عبادت می کرد که مریض می شد. دعای جوشن کبیر جزء برنامه های شبانه اش بود.[1]      [2] 




 [1]- بنقل از مادر شهید کرامت - ضمنا برادران وخواهران سردارشهید کرامت عبارتند از- 1- ناصر-2-حمزه -3-مسلم -4-امین  -5- مریم -6-لیلا -7-فاطمه- 8- زهراء ضمنا لیلا وفاطمه درنیمه اول دهه 60 متولد شدند

 [2]- خدیجه اقتداری مادرشهید کرامت

 
 
 برگرفته از کتاب قهرمان قله دیدگاه نوشته تخریبچی دلاور دفاع مقدس مصطفی شهریاری

  25 مهر 1400
  183

  ویژه نامه ها

  لینک دوستان

  نظرسنجی

نظرشما در موردمحتوا و قالب بندی سایت معبر نور چیست؟


  اوقات شرعی

  یاد یاران