» » معرفی یک هنرمند جانباز تخریبچی حاج بهزاد پروین قدس

  معرفی یک هنرمند جانباز تخریبچی حاج بهزاد پروین قدس

 سلام

آقا دیدی بعضی وقتا آدم حیرون میمونه که یعنی چگونه شهدا کمک میکنند؟ راهکار نشون میدن؟ همراه ما هستند؟  اصلاً شاهد بودنشون یعنی چه؟ وقتی تلنگر میزنند که آهای دوستان؛ من که به یاد شما هستم، آیا شما هم به یاد من هستید؟


دیروز فقط برای یک چاق سلامتی و بررسی پاره ای از مطالب اجرایی مجمع خدمت حاج ناصر قاسمی رسیدم.

پیش خودمان باشه، هی میخواستم در برم چون میبایست بخاطر چند کارعقب مانده خیلی زود به محل کارم میرفتم اما هی مطالب و موضوعات مختلفی پیش آمد تا وقت نماز شد در این زمان دفتر حاج علی بودیم پس از خواندن نماز به همراه دوستان حاج ناصر دوستی را معرفی کردند که از هنرمندان جانباز و تخریبچی لشکر 31 عاشورا بودند. ایشان حاج بهزاد پروین قدس بودند حاج ناصر در ادامه صحبتهای خود درباره فعالیتهای ایشان این گونه گفت: ایشان عکاس در زمان جنگ بودند و بسیاری از عکسهای آقا را در زمان جنگ میگرفتند و آخرین کار ارزشمند ایشان کتاب باارزشی است که هنوز رونمایی نشده. نام کتاب "نقطه نقطه عشق" است که در آن باروش نقطه نقطه گذاری به چهره پردازی مقام معظم رهبری مبادرت کرده اند و این عکسها از زمان قبل از انقلاب تا کنون میباشد. 

در این بین حاج علی آقای ولیزاده گریزی به زمان جنگ زد و در صندوقچه ی خاطرات خود را باز کرد. ذهن و دل ما را برد به آن سالهای رویایی و خاطرات فرمانده دلاور تخریب لشکر 31 عاشورا سردار شهید علی اکبر جوادی. 


در پایان این نشست که من هنوز در گیجی و منگی بودم و داشتم با خودم دو دوتا میکردم، گفتم یعنی چه؟ اصلاً این داستان امروز چه بود؟ ما برای یک سلام و علیک آمدیم که دوستان را ببینیم اما

در روز اول محرم! 

راجع به لشکر عاشورا! 

فرمانده ی شهیدی از تخریب لشکر عاشورا! ...


رفتم دنبال کارهای روزانه ولی هنوز هم در نشئه گی خوش آیندی که بوجود آمده از این داستان...


1393/08/04

اول محرم الحرام 1436
شهرام نور صالحی

معرفی یک هنرمند  جانباز تخریبچی حاج بهزاد پروین قدس

 

معرفی یک هنرمند  جانباز تخریبچی حاج بهزاد پروین قدس

 

معرفی یک هنرمند  جانباز تخریبچی حاج بهزاد پروین قدس

 

معرفی یک هنرمند  جانباز تخریبچی حاج بهزاد پروین قدس

 

معرفی یک هنرمند  جانباز تخریبچی حاج بهزاد پروین قدس

 

معرفی یک هنرمند  جانباز تخریبچی حاج بهزاد پروین قدس

 

معرفی یک هنرمند  جانباز تخریبچی حاج بهزاد پروین قدس

 

بیوگرافی حاج بهزاد پروین قدس :

متولد فروردین ماه 1343 در تبریز هستم.

منزل قدیمی مان، در خیابان آبرسان کنونی نزدیک چهارراه عباسی بود که محل تولد بنده می باشد.

خانواده ما هشت فرزند(پنج خواهر و سه برادر) داشت که من دومین فرزند خانواده بودم.

تحصیلات ابتدایی را در دبستان باغمیشه آغاز کردم.

پنجم ابتدایی را هم در دبستان نمونه دولتی (دانشسرا) ادامه دادم و دوره راهنمایی را در مدرسه فیوضات (پل سنگی) و فرمانفرمانیان (ششگلان) و شاه حسین ولی(پل سنگی) خواندم.

قبل از انقلاب به علت درگیری با خانم دبیر انگلیسی(به دلیل بی حجابی اش) مجبور به ترک تحصیل شدم.

بعد از انقلاب ادامه تحصیل دادم ولی باز به علت اصابت چاقو از تحصیل باز ماندم.

تا اینکه جنگ تحمیلی آغاز شد و در سال 1360 عازم منطقه شدم و در نهایت دیپلم را بعد از جنگ اخذ نمودم.

از همان روزهای نوجوانی علاقه وافری به هنر نقاشی و عکاسی داشتم و این سبب شد در آغازین روزهای انقلاب اسلامی با کلیشه، عکس حضرت امام را طراحی و چاپ کنم و در شعارنویسی و پخش اعلامیه و حضور در سخنرانی ها از جمله پای منبر شهید محراب قاضی طباطبایی و شرکت در راهپیمائی ها نقشی ایفا کنم.

خوشبختانه خاطرات این ایام را مکتوب کرده ام.

قریب سه دهه در زمینه هنرهای تجسمی فعالیت کرده ام ودر طول جنگ تحمیلی در چندین عملیات حضوریافته و 5 بار هم مجروح گشتم و عضو جمعیت جانبازان دفاع مقدس می باشم.

اول با ممانعت های پدرم برای حضور در راهپیمایی مواجه بودم. آخر سر قرار گذاشتیم که فقط یکی از ما برویم.

وقتی پدرم عازم شد من هم زدم زیر قولم و پشت سر او رفتم. 

وقتی سینما را آتش زدند و او هم برگشت، سوال پیچش کردم و فهمید که او را تعقیب می کردم و ...


 

گفتگو با بهزاد پروین قدس، هنرمند عکاس
عکس‌های من کمر صدام را شکست
بهزاد پروین قدس،
بهزاد پروین قدس مشهور به«چشم انقلاب» ازجمله هنرمندان تاثیرگذار است؛ هنرمندی که وظیفه داریم وی را به جامعه بیش از پیش بشناسانیم تا قدرهنرش را بدانیم. وی عکاس برجسته دفاع مقدس است که پنج بارهم مجروح شده، ‌او امروزگنجینه با ارزشی از دفاع مقدس است که شاید خارجی‌ها بیشتر از ما او را می‌شناسند.
بهزاد پروین قدس مشهور به«چشم انقلاب» ازجمله هنرمندان تاثیرگذار است؛ هنرمندی که وظیفه داریم وی را به جامعه بیش از پیش بشناسانیم تا قدرهنرش را بدانیم. وی عکاس برجسته دفاع مقدس است که پنج بارهم مجروح شده، ‌او امروزگنجینه با ارزشی از دفاع مقدس است که شاید خارجی‌ها بیشتر از ما او را می‌شناسند. وی در ترکیه، لبنان، سوریه، آذربایجان و… نمایشگاه‌های عکس برپا نموده و بیش از ۲۰ مستند هم درباره تفحص و‌ رجعت شهدا ساخته که از شبکه‌های مختلف پخش شده است. او امروز غریبانه در تبریز سکونت دارد و در موسسه فرهنگی‌ کوچکش مشغول به‌کار است. می‌گوید هیچ توقعی ندارم جز این‌که مسئولان کمک کنند، اسناد و مدارک با ارزش دوران جنگ حفظ شود.

در ابتدا بفرمایید چطورعکاس جنگ فعال شدید؟
به‌عنوان رزمنده به جبهه رفتم نه عکاس، اما چون علاقه به عکاسی و نقاشی داشتم در طول جنگ روی تانکر و دیوار سنگرها نقاشی می‌کشیدم و دوربینم مثل سلاح همیشه همراهم بود و عکس می‌گرفتم و سعی می‌کردم تصاویر را ثبت کنم.

در آن شرایط جنگ ظهور عکس‌ها به چه صورت بود؟
نگاتیوها را نگه می‌داشتم. بعد از سه، چهارماهی که مرخصی داشتم یا پایان مأموریتم بود برای ظهور می‌بردم. آن زمان نگاتیو کم بود و ظهور عکس مشکل داشت. به غیر از عکاسی روی فلش هم فیلمبرداری می‌کردم سه دقیقه فیلم آن زمان ۱۵۰۰ تومان هزینه داشت، برای ظهور مجبور بودم فیلم‌ها را به لندن بفرستم و این‌قدر استرس داشتم تا ظهور بشوند و به دستم برسند.

چه تعداد عکاس درجبهه‌ها بودند و شرایط عکاسی به چه صورت بود؟
خیلی کم ۵۰ نفر شایدهم ۱۰۰ نفر چارچوب و تعریف مشخصی برای عکاسی نداشتیم تا صحنه‌ها ثبت شود حتی یک سری محدودیت‌ها هم به دلیل شرایط جنگی بود. برای مثال عکس از غواصان ممنوع بود من چون در تیپ بودم که سرگردان آن غواص بود با فرمانده لشکر حرف زده بود تا اجازه دادند تا با امکانات خودم عکس بگیرم و تا مدتی هم تحت فشار بودم و می‌گفتند باید نگاتیوها را تحویل بدهم برای همین نگاتیوها را درجایی مخفی دفن کردم چون نگران بودم شهید بشوم آنها را مثل قوطی شیرینی بسته‌بندی کردم و به دوستی که مرخصی می‌رفت سپردم. گفتم اگر من شهید شدم بازش کند در غیراین‌صورت جعبه را باز نکند او هم فکر کرد وصیتنامه است و برد. بعد از عملیات زنده ماندم و خواستم سراغ او بروم و سه ماه دنبال او بودم، پیدایش نکردم تا اینکه دیدمش وگفتم بسته چی شد اگر به تشکیلات دادی مرد باش و بگو، گفت آن را با تویوتایی به عقب سپردم ولی تویوتا را زدند. دنبال لاشه تویوتا رفتم دیدم حسابی سوخته به زحمت درآن را باز کردم خواست خدا بسته در داشبورد سالم بود و آسیب ندیده بود ۲۰ حلقه فیلم در آن بود.

چرا این همه سختگیری می‌کردند؟
زمان جنگ یک‌سری ستون پنجم و منافق بودند، برای همین باید مسائل امنیتی رعایت می‌شد در کشورهای دیگر هم همین‌طوراست به وضوح دیده‌ام آنهایی که از جنگ جهانی باقی‌مانده‌اند، هنوز حس سرّی بودن را دارند وقتی می‌گفتم خاطره‌ای بگویید بلافاصله می‌گفتند چرا باید خاطره بگویم.

چرا نسبت به حفاظت از آثار دفاع مقدس اهتمامی صورت نمی‌گیرد؟
باید مسئولان به این تعریف برسند که این آثار، اسنادی که باید نگهداری، خریداری و نشر داده بشوند. چاپ عکس اگر چندین بار انجام بشود آسیب می‌بیند از طرفی نگاتیوها بعد از ۱۰ تا۲۰ سال شروع به خودخوری می‌کنند و از بین می‌روند الان عکس‌هایی که از عملیات والفجر۵ گرفتم مثل سرطان روی آنها قارچ افتاده و در حال از بین رفتن است.
مگر با فناوری پیشرفته نمی‌توان این نگاتیوها را حفاظت کرد؟
خیلی هزینه می‌برد. آن زمان اسکنرحرفه‌ای ۳تا۴میلیون تومان بود حالا۳۰ میلیون است که با دی‌پی‌های ۹هزار است اسکنر ما ۵۰ تومانی است که در حد دی‌پی‌های ۶۰۰ کار می‌کند قدرت خرید اسکنر حرفه‌ای ندارم.

در طول جنگ عکاس خارجی هم داشتیم؟
خودم ندیدم ولی درکیهان سال، عکس‌های این عکاسان چاپ می‌شد بعضا عکس‌های جالبی بودند هرچند نگاه آنها با ما خیلی فرق داشت برای مثال عکس یک شهید نشسته که سرش رفته بود اما ایستادگی آن شهید ۱۳ ساله را نشان می‌داد مسلما آن عکاس فقط فلش زده و عکس گرفته بدون اینکه مفهوم آن را بفهمد.

بعد از سقوط صدام آیا با عکاسان عراقی ارتباط برقرار کردید تا از عکس‌های جنگ و اسرا که گرفته‌اند استفاده کنید؟
دوستانی که سفرهایی به عراق داشتند به صورت خودجوش اقدام کردند، آنها خیلی دلشان پر بود می‌گفتند شرایط بسیارخوبی است تا عکس‌های آنها را خریداری کنیم ولی از سوی هیچ‌جا حمایتی نشدند و نتیجه نگرفتند.

به نظر شما برگزاری نمایشگاه‌های عکس دفاع مقدس تا چه اندازه می‌تواند در بیداری نسل امروز و رفع مظلومیت ایران در سطح بین‌المللی مؤثر باشد؟
تاثیر زیادی دارد اما نه نمایشگاه‌های خود محفلی و محدود، بلکه باید به‌صورت گسترده و عمومی باشند تا همه بتوانند از این فضاها استفاده ببرند. وقتی دانش‌آموزان و دانشجویان به من مراجعه می‌کنند و عکس می‌خواهند یا آنها پول کافی ندارند یا من توان برای توان برای کار. البته گاهی ریسک مالی دارم اما همیشه به تنهایی نمی‌توانم.

معرفی یک هنرمند  جانباز تخریبچی حاج بهزاد پروین قدس

 حاج بهزاد در کنار دوست دیرینه اش شهید حبیب هاتف



مگر از سوی بنیاد حفظ آثار و ارزش‌های دفاع مقدس حمایت صورت نمی‌گیرد؟
آن طورکه باید و باشد حمایتی نبوده یک‌سری اتفاقاتی برای بیلان‌کاری ازسوی بنیاد شهید انجام شده ولی محدود وگذرا و درحد خود محفلی بوده است.

کانون عکاسان انقلاب چطور؟
کمک کردند تا آثار ساماندهی شوند و در آلبوم لشکر عاشورا هم عکس‌هایی از من منتشر شد، ولی کم‌کم به دلیل گستردگی کار عملا ناتوان شدند و کارهای من درنوبت قرار گرفته برای همین همچنان آثارم پیش خودم آرشیو هستند. انجمن خیلی تلاش کرده تا حمایت بکند وکارهایی هم شده ولی این‌طور جواب نمی‌دهد.

قرار بود که کتاب خاطرات روزشمارتان را چاپ کنید، عاقبت امر به کجا رسید؟
متأسفانه هنوز به هیچ جا نرسید دفترهایی را به دوستان سپرده بودم تا چاپ کنند ولی وقتی بی‌نتیجه مانده بود پشیمان شدم پس گرفتم نه درتبریز و نه در تهران کسی کمک برای چاپ آنها نکرده است. درصورتی‌که اینها تنها آثاری هستند که می‌خواهم به‌کارگرفته شوند.

شما گنجینه باارزشی در اختیار دارید آیا از سوی خارجی‌ها پیشنهادی هم داشته‌اید؟
بله اما ما به باورهایی معتقدیم که با این پیشنهادها زیربار نمی‌رویم. آنها به دنبال منافع خودشان هستند همه را رد کرده‌ام. در لبنان می‌گفتند اگر بخواهید می‌توانیم شما را به شبکه غربی وصل کنیم اما قبول نکردم.

جایگاه عکاسی دفاع مقدس ما را در جهان چگونه ارزیابی می‌کنید؟
توان ما بالاست ولی ارائه پایین است. تعریف مشخصی نداریم که باید درعرصه بین‌المللی خودی نشان بدهیم برای مثال در ترکیه نمایشگاه بودیم مسئولان آنجا می‌گفتند بیست سال ازجنگ گذشته تا حالا کجا بودید که تازه سه، چهارتا عکس آورده‌اید. زمان جنگ از صدام عکس و فیلم می‌گرفتیم. حسرت دیدن یک عکس یا فیلم از شما را داشتیم چرا حالا عکس آوردید ما تشنه بودیم بدانیم لباس شما چیست، سنگر شما چگونه بود، اسلحه شما چه بود و می‌خواستیم بدانیم چطور بسیجی‌ها مقابل کشوری که ازسوی ۳۴ کشور حمایت می‌شد می‌جنگیدند یا وقتی خاطراتمان را تعریف می‌کردیم می‌گفتند خاطرات جنگ جهانی دوم در تیراژهای بالای ۲۰هزار چاپ می‌شود ولی خاطرات شما در حد دو هزار پالتویی درحالی‌که از خاطرات جنگ جهانی دوم رمان‌های زیادی نوشته شد و فیلم ساختند.

در بمباران حلبچه هم عکاسی داشتید؟
موقع بمباران نبودم ولی از مردمی که به ارتفاعات فرار کرده بودند عکس‌هایی گرفتم خیلی صحنه‌های تلخی بود بیشتر دوست داشتم به کمک آنها بروم تا عکس بگیرم.

بازخورد آن عکس‌ها چطور بود؟
کمر صدام را شکست. بعدها زن رئیس‌جمهورکردستان نیرو فرستاد و عکس‌های حلبچه را خرید حتی دوربینی که با آن عکس گرفتند را هم خرید و خودشان را دعوت کرد از عکس‌های آقای ناطقی مجسمه یادبود ساختند و صحنه‌ها را بازسازی کردند، از عکاسان هم تجلیل شد. آقای قزوان چند ماه پیش مشکلی داشت مجبور شد دوربین خود را ۸۰۰ هزارتومان بفروشد ۱۵ روز بعد خانم طالبانی نیرو فرستاد برای خرید دوربین گفته بود فروختم آنها گفته بودند ما به شما ۱۵۰ هزار دلار می‌دهیم پس بگیر ولی چون به دوره‌گرد فروخته بود نمی‌توانست این کار را بکند. این نگاهشان جالب است که باید چنین عکس‌هایی و دوربین‌هایشان را در موزه‌ قرار داد تا ثبت شوند.

با حضرت آقا هم دیداری داشتید؟
یک‌سری دیدارخصوصی داشتیم که فرمودند من عکسی درمنزل دارم که رزمنده‌ای سراپایی ایستاده دستش قطع شده و خون می‌ریزد ولی آن رزمنده با همان حالت باصلابت ایستاده ممکن است آن رزمنده نباشد یا هر اتفاقی برایش افتاده باشد اما آن عکس ایستادگی ماندگار است.

معرفی یک هنرمند  جانباز تخریبچی حاج بهزاد پروین قدس

 

حاج بهزاد در کنار مقام معظم رهبری
دغدغه امروز شما چیست؟
آرشیوی دارم که نگران از بین رفتن آنها هستم از قرار به عمر من کفاف نمی‌دهد ولی باید بستر آن ایجاد بشود. فردا ما را مواخذه می‌کنند که هشت سال جنگ بود چه سندی به‌جا گذاشتید. با این وضعیت چیزی برای نسل آینده نیست چه جوابی باید داشته باشیم؛ البته من به تکلیف فکر می‌کنم نه نتیجه این وظیفه ماست.

بعضاً گفته می‌شود نسل شما رابطه‌تان را با نسل ما قطع کرده‌اید درست است؟ 
خود من با دانشجویان و دانش‌آموزان ارتباط دارم در مسابقات عکاسی و اردوهایی که هست شرکت می‌کنم و داور هستم. یک‌بار در آران و بیدگل مسابقه عکاسی بود بچه‌ها از داوری اعتراض داشتند به آنها گفتم قبل از اینکه من از رای خودم دفاع کنم یک فیلم ۱۲دقیقه‌ای پخش می‌کنم ببینید. بعد از فیلم تا صبح کنار من درامامزاده نشستند و درباره فیلم حرف زدند و یادشان رفت برای چی اعتراض داشتند از آن زمان تا حالا با من در تماس هستند برای برنامه‌هایشان دعوتم می‌کنند از تبریز به کاشان سفر سخت است ولی وقت می‌گذارم. باید فاصله‌ها را کم کنیم هنوز نتوانسته‌ایم زیبایی دفاع مقدس را به آنها نشان بدهیم.

مهم‌ترین عکسی که تا به حال گرفتید؟
زیاد است اما عکس از غواصان یا عکس از شهید هاتف نوجوان ۱۲ سالگی که با ما خیلی انس داشت جذاب‌تر بود. اما درکل همه رزمنده‌ها قبل از رفتن به عملیات عکس، مصاحبه و وصیتنامه می‌گرفتم تا درصورت شهید شدن از آنها چیزی داشته باشیم.

نویسنده : معصومه طاهری
منبع : روزنامه جوان


 

 

معرفی یک هنرمند  جانباز تخریبچی حاج بهزاد پروین قدس

 حاج بهزاد پروین قدس در گروه تفحص

معرفی یک هنرمند  جانباز تخریبچی حاج بهزاد پروین قدس

 

معرفی یک هنرمند  جانباز تخریبچی حاج بهزاد پروین قدس

 

معرفی یک هنرمند  جانباز تخریبچی حاج بهزاد پروین قدس

 


روایتی گرافیکی از سیره زندگی رهبر انقلاب در "نقطه نقطه عشق"
"نقطه نقطه عشق" سیره زندگی مقام معظم رهبری از دوران نوجوانی، جوانی، طلبگی، انقلاب، ترور، ریاست جمهوری، دفاع مقدس تا به امروز است. این طرح‌ها در قالب 120 تصویر گرافیکی با به کارگیری میلیاردها نقطه طراحی شده است.
به گزارش سرویس فرهنگی پایگاه خبری شهدای ایران؛بهزاد پروین قدس عکاس، نویسنده و رزمنده 8 سال دفاع مقدس در گفتگو با خبرگزاری دفاع مقدس از چاپ اثر جدیدی با نام "نقطه، نقطه، عشق" با موضوع سیره زندگی مقام معظم رهبری (مدظله العالی) از دوران نوجوانی و جوانی، طلبگی، انقلاب ترور، ریاست جمهوری، دفاع مقدس و رهبری در قالب 120 تصویر گرافیکی به سبک  نقطه خبر داد.
 

 




این عکاس و نویسنده دفاع مقدس ضمن تشریح چگونگی خلق این اثر گفت: یک روز مصادف با آغاز ولایت مولا علی(ع) در منزل نشسته بودیم که یکی از دوستانمان برای عرض تبریک و دیدن به منزلمان آمد و گفت: هدیه شما به ولایت چیست؟ این جرقه باعث به فکر فرو رفتن ما شد. پیش خودمان گفتیم اگر امروز مولا علی(ع) حاضر بود چه چیزی موضوعیت پیدا می‌کرد؟ که به این نتیجه رسیدیم باید درباره ولایت کاری انجام بدهیم.



 

پروین قدس خاطرنشان کرد: در سفرهای خارجی که به کشورهای مسلمان داشتم و روبرو شدن با مباحثی تحت عنوان مرکزیت رهبری شیعیان جهان به فکر خلق یک اثر هنری متفاوت از رهبر معظم انقلاب افتادم.

وی در ادامه افزود: قبل از آغاز کار برای کسب اجازه به محضر رهبر معظم انقلاب رسیدم و از ایشان اجازه طلب کردم تا بتوانم با خیال راحت به خلق این اثر بپردازم.

 



این نویسنده دفاع مقدس افزود: با خلق این اثر خواستم به جوانان کشورمان بگویم که وجود مقام معظم رهبری چقدر اهمیت دارد زیرا شخصیت ایشان به گونه ای است که در هر برهه‌ای از انقلاب که نیاز بوده است حضور داشته و این حضور همیشه در صحنه‌های گوناگون موثر بوده است.

پروین قدس در پایان با اشاره به روند کار این اثر گفت: "نقطه نقطه عشق" حاصل چهار سال کار مداوم  است که میلیارها نقطه گذاری در آن به کار رفته است. حدود یک سال است کار این اثر به پایان رسیده است و نشر شاهد با مشارکت مرکز فرهنگی میثاق تا دو ماه آینده این اثر را به چاپ خواهد رساند.

 



بهزاد پروین قدس، عکاس و جانباز 45 درصد دفاع مقدس است. او هنگام عکاسی جانباز شده و در آثار او تاثیرپذیری از فضای جبهه و جنگ به چشم می‌خورد.

--------------------
حاج بهزاد از آرشیوهای گرد و خاک خورده می گوید شاید به نام خیلی ها او را نشناسند، اما آثار فاخر و ارزشمند او را همه دیده اند. هر جایی که نامی و عکسی از لشکر پیروز 31 عاشورا به میان می آید، ناخوداگاه نام و یاد این هنرمند فرهیخته نیز زنده می شود. سرویس فرهنگ پایداری آناج، از روزهای ابتدایی جنگ در صحنه ی نبرد حضور داشته و گذشته از نقش موثر در نبرد حق علیه باطل به عنوان رزمنده ای دلیر و نترس، مهم ترین آثار جنگ و آرشیو بزرگی از عکس و خاطرات و دست نوشته های شهدا و رزمندگان را برای نسلهای امروز و فردا گردآوری کرده تا همیشه به یاد داشته باشیم که این انقلاب ثمره ی خون کدام یک جوانان وطن است!

از عید سال 60 که عازم جبهه شد، دیگر کسی حاج بهزاد را در خانه ندید. دیگر رزمنده ی دوربین به دست، پای ثابت عملیات بود.
 
مسلم ابن عقیل در سومار، خیبر و بدر و جزایر مجنون، رمضان، والفجر مقدماتی، والفجر یک و والفجر هشت، یامهدی در کارخانه نمک، منطقه پدافندی کربلای 4 و پدافندی کربلای 5 در شلمچه ، بیت المقدس 2 و 3، ماووت و مرصاد، گیلانغرب، کردستان... اینها تنها گوشه ای از حضور حاج بهزاد در جبهه های غرب و جنوب است که به خاطر داشتند!
 
متولد فروردین ماه 1343 در تبریز است. دوران کودکی و نوجوانی را با انقلاب تجربه کرده است. اولین کارهایش چاپ و طراحی عکس امام خمینی با کلیشه بود و با شروع جنگ تحمیلی و حضور مداوم در جبهه و ثبت لحظات عروج و عرفان عمر خویش را وقف هنر حقیقی انقلاب و دفاع مقدس کرده است، از جمله عكاسان هشت سال دفاع مقدس است كه در حين عكاسي مجروح شده و به درجه جانبازي نائل آمده است.


آناج: هم دوره هایتان را برای نسل ما معرفی کنید:

* من و نسل من همه مدیون امام خمینی (ره) هستیم. حیاتی که امام به ما داد، اگر ایشان حضور نداشتند هرگز اتفاق نمی افتاد.

ذاتا همه از جنگ متنفر هستند و خشونت و کشتار و ویرانی ارمغان جنگ است. ما به خاطر شور جوانی و نگاهی که به امام داشتیم، دریچه ای برای شکوفایی استعداد ها به رویمان باز شد. جوان هایی که در میانگین 22 سال بودند، کارهای بزرگ انجام می دادند. در سایه ی فضای معنوی که به واسطه ی وجود رهبری فرزانه و عارف ایجاد شده بود.

البته در نگاه من بین نسلی که انقلاب کردند و نسل امروز تفاوتی نیست، منتها آنها در آن زمان در آن فضا قرار گرفتند و شکوفا شدند. بزرگترین لذت ما در آن روزها این بود که کسی نماز شب بخواند و ما به نماز شب او نگاه کنیم، با گریه او گریه کنیم. آن لذت را من الان هم آرزو می کنم که ای کاش یکی از شهدا زنده شود و آن لذت نماز شب را دوباره با نماز او تجربه کنم. مانند نماز های  شهید محمد صادق جاویدی که هرگز نتوانستم بعد او چنان لحظاتی را ببینم.

اگر به این نسل لذت تماشای نماز شب را انتقال دهیم، اگر دوباره همان بستر ایجاد شود همان روحیات و حالات و معنویات را شاهد خواهیم بود. اگر خدایی نکرده همان بستر(جنگ) ایجاد شود، بچه های نسل امروز هم خواهند توانست همان حماسه ها را ایجاد کنند. ولی دشمن هم هزینه می گذارد. از راه های نظامی، فرهنگی ، اقتصادی در صدد وارد کردن ضربه است و متاسفانه ما هم غفلت می کنیم. متولیان با توان فرهنگی، ضربه ای که می زنند خیلی بدتر از دشمن است. امروزه میزها محبوب تر از کارها شده که عوارضش را در این نسل می بینیم.
 

حاج بهزاد در کنار مقام معظم رهبری


آناج: چطور شد که لحظات ناب جنگ از لنز دوربین حاج بهزاد ثبت شد؟ چطور شد که در آن موقعیت احساس کردید که باید جنگ از نگاه دوربین شما ماندگار شود؟

من از کودکی به نقاشی علاقه داشتم، قبل از انقلاب یک دوربین عکاسی خریدم و اولین عکس هایم را 13 ساله بودم که در مکه انداختم. در مدرسه عکاسی کردن را ادامه دادم و دوربین همیشه همراهم بود.تا اینکه راهی جبهه شدم.

اوایل عکس هایم این طور بود: یک خاکریز، یک سنگر، یک اسلحه و خودم!

نگاهم به عکاسی در اوایل جنگ همین بود. فقط می خواستم در هر عکس خودم بایستم و در کنار هر اسلحه عکس بیاندازم. اما وقتی از رزمنده می خواستم عکس بگیرم می گفت برو از فرمانده عکس بیانداز، سراغ فرمانده که می رفتم می گفت برو از بسیجی ها عکس بگیر، یعنی نمی خواستند و خوب این فرهنگ بچه ها کم کم به خود من هم منتقل می شد و نگاهم در عکاسی را تغییر می داد.

ضبط و ثبت خاطرات جنگ رسالت مهمی است که بر عهده ی فعالان این عرصه است. این مسئله نه تنها در جنگ ما بلکه در مورد تمام نبردها در جهان امری مرسوم و طبیعی است به طور مثال در خاطرات و آلبوم های جنگ می بینم وقتی هیتلر حمله می کرد 10 لشگر اگر داشت، حتما یکی از آن ها عکاس و فیلم بردار بود.  این اهمیت قضیه را می رساند.

الان آمریکا حمله می کند، شکست می خورد ولی از لحاظ رسانه ای پیروز میدان است. قبل از اینکه نیروی نظامی بریزد، عکاس و فیلم بردار و خبرنگار به منطقه اعزام می کند.

در جنگ بیش از خود نبرد این تبلیغات بود که نقش اساسی داشت. تا آنجایی که فرمانده جاویدالاثرمان آقا مهدی باکری می گفت: « دو روز بروی و زیر توپ و تانک بایستی، شهر را فتح کنی و دشمن را نابود کنی و بکشی، کاری است که همه می توانند انجام بدهند.اما مهم تبلیغات آن حرکات جاودانه است. رسالت تبلیغات، رسالتی است که پیامبر قبل از گرفتن شمشیر به دست به خاطرش شهید داده است، خیلی مهم است و تمام شدنی نیست. »

جنگ تمام می شود ولی رسالت تبلیغات و خاکریز تبلیغات پایان پذیر نیست و پایدار خواهد بود.

در دوران جنگ هم ما مشکلاتی داشتیم. به تازگی انقلاب کرده بودیم و جنگ ناخواسته به ما تحمیل شده بود. کسی آمادگی آن هجمه از حضور دشمن را نداشت. به تبع آن امکانات کافی برای فیلم و عکس نداشتیم. به خاطر دارم در آن سالها یک دوربین سوپر هشت داشتم که چند ماه می گشتم تا فیلمش را پیدا کنم. فیلم هم سه دقیقه ای بود و باید زمان بندی می شد که از یک نفر مصاحبه گرفته شود، بعد از شهادت هم از تابوت و تدفینش در همان سه دقیقه فیلم گرفته شود. البته همین سه دقیقه را هم برای ظهور به آلمان می فرستادم که حداقل دو ماه طول می کشید که فیلم به دستم برسد.
 
پنجاه الی شصت حلقه به این صورت فیلم گرفتم که الان در بایگانی مانده و گرد و خاک می خورد!

در کنار عکاس، نقاشی هم برای من اهمیت داشت. روی لباس و دفترخاطرات بچه ها عکس کربلا و امام خمینی را می کشیدم. روی تانکرهای آب هم کاریکاتور صدام و عمو سام را می کشیدم یا موقعی هم که در تبریز بودم عکس شهدا را نقاشی می کردم.

البته هنوز هم نقاشی جزو اولویت های من در هنر است. اخیرأ در 150 تابلو سیر زندگی مقام معظم رهبری را به صورت نقطه ای نقاشی کرده ام، که به دفعتر حفظ آثار ایشان تحویل داده ام.


در کنار عکاسی و نقاشی به نوشتن هم علاقه داشتم، در 100 دفتر کل خاطرات جنگ را نوشته ام. البته در آن زمان من سوادم در حد سوم راهنمایی بود اما بنا به ضرورتی که احساس می کردم بر خودم تکلیف کرده بودم که نگذارم خاطرات جنگ فراموش شود. البته در حال حاضر در حال احیا کردن آن خاطرات هستم.

در کنار خاطرات نوشتاری و تصویری از جنگ، سفر های برون مرزی هم داشتم که آنها را هم به صورت سفر نامه نوشته ام. لبنان، شوروی (قبل از فروپاشی)، عربستان، سوریه و ترکیه که 40 الی 50 دفتر هم به این صورت دارم.

در حال حاضر مجموعه ای از دست نوشته های بچه ها را دارم و یک سری هم نامه ها و وصیت نامه های شهدا را هنوز دارم. گاهی یک دلنامه از یک شهید، یک نصف شانه از یک شهید را نگه داشته ام. (شهید حبیب هاتف آخرین باری که موهایش را شانه کرد، شانه اش را گرفتم و نصف کردم، نصف را به او دادم و نصف را خودم نگه داشتم)
 
یک اتاقی داشتم که رزمندگان را می بردم آنجا و از آنها عکس 3 در 4 می گرفتم. یک پورتره، یک وصیت نامه، یک دست نوشته، یک مصاحبه کاستی هم می گرفتم؛ این فرد که می رفت شهید می شد، ما کاملا برای برگزاری مراسمش آماده بودیم. پلاکارد می نوشتم، از روی عکس نقاشی می کردم، وصیت نامه را تکثیر می کردم، تراکت را چاپ کرده و اگر هم کاست یا فیلمی هم داشت در مسجد پخش می کردم.  یا عکس را به اسلاید تبدیل می کردم، دستگاهی داشتم که اسلاید را پخش می کرد؛

یکی از مهم ترین علت گرایش ما به هنر وجود پدر و مادرم است. مادرم که نقاشی فوق العاده خوبی داشت و پدرم معمار ساختمان و بسیار خوش قلم بود و خوب می نوشت.



حاج بهزاد در کنار دوست دیرینه اش شهید حبیب هاتف

آناج- راز جاودانگی بچه های جنگ را در چه می بینید؟

نور محمدی در بچه های ما متجلی شده بود. آنها به خاطر پاکی روح، نماز شب، نماز اول وقت، ذکر، توجه به خدا و تمام صفات خوبی که در جبهه آموخته بودند، و در اعمال و افکار خود پیاده کرده بودند، نور خدا را در خود متجلی کرده بودند.

امام یک نفر بود و می گفت ملت ما الهی شده است. خودش الهی بود و مردم را هم الهی میدید. در وصیت نامه شهید باکری است که می گوید: خدایا ای کاش خون می شدی و در رگهایم جریان می یافتی تا تمام قطرات خونم یا رب یا رب می گفت. آیت الله محلاتی در مورد این بند از وصیت نامه شهید گفت که این عین معرفت و نهایت کمال است. اینکه گفته است خدایا خون می شدی و قطرات خونم یارب یارب می گفت، همان است که می گویم یداله، عین اله، ثاراله و . . . که همان معرفت است و بچه های ما به کمال و معرفت رسیده بودند.

البته در جنگ های پارتی زانی شوروی هم ایثار بود، اما دقیقه آخر زیر آتش میدان مین بود که تفاوت این دو هویدا می شد. در جنگ آلمان و هیتلر و شوروی یک سرباز بعد از به قتل رساندن دشمن، با دیدن عکس فرزند آن فرد کشته شده، به هیتلر و تمام دار و دسته اش نفرین می گفت ولی جنگ ما یک فراز بالا تر بود. السلام علیک یا سید الشهدا، زاری و التماس و توهین به نظام نبود! یک پرده بالاتر بود.

این صحنه را اگر خودم نمی دیدم باور نمی کردم. شخصی  بالای لودر کار می کرد، ترکش یک دستش را برد، همه دنبالش دویدند، به دنبال بستن زخم و جراحتش بودند، آن شخص گفت: دست بریده ام را بیاورید دو دستی بتوانم به اربابم سلام بدهم. این تفکر و این اعتقادات بود که باعث می شد نبرد ما یک عرصه برای خلق معنویات شود.

بچه ها با یک باور و اعتقاد رفته بودند و اوج در شهادت بود و برای این مساله رقابت هم بسیار بود.

در رابطه با جن ایران و عراق نباید خیلی غلو کنم، ولی تفاوت جنگ ما با عراقیها بسیار زیادبود. آن موقع می گفتیم مزدوران عراقی و صدام یزید (هر چند الان الفاظمان را تغییر داده ایم و می گویم نیروی عراق و صدام حسین) در واقعیت آنها کفر بودند. در سنگرهایشان عکس های مستهجن، مشروب، دانس موسیقی، و در سنگرهای ما ذکر بود و قرآن و نهج البلاغه و داستان راستان مطهری و خلوت بود. اگر کسی در این حال و هوا نبود خودش دک می شد. نه اینکه طرد بشود، خودش راهش را جدا می کرد.

مثال خیلی زیاد است، یک بنده خدایی بود که برای سهمیه گرفتن در کنکور به 6 ماه جبهه نیاز داشت، وقتی آمده بود و فضای جبهه را درک کرده بود دیگر نمی توانست از معنویت های آنجا دل بکند. آنقدر ماند تا شهید شد.  فضا این طور بود، ذات فطرت انسان پاک است. انسان پاک، پاکی را دوست دارد.

یک فیلمی در مورد تشییع کار کردم به اسم گل غنچه شهدا که از شلمچه تا مشهد تشییع می شدند و من همراهشان بودم، در آن جریان من سه گونی نامه جمع کردم، از آن نامه ها کتابی در دست دارم. خاطره به یادماندنی که از آن اتفاق دارم این بود که بچه های کوچک را بلند می کردند تا به تابوت شهدا دست بکشند. این بچه های کوچک از تریلی می ترسیدند ولی وقتی دستشان به تابوت می رسید خودشان را روی تابوت ها می انداختند. در تعجب بودم که چه نیرویی این کودکان را که به راستی از هیچ ماجرایی سر در نمی آوردند جذب خود کرده است؟ این همان پاکی شهید است که دلهای پاک کودکان آن را درک و دریافت می کرد.
 
متاسفانه هنوز راه درست انتقال مفاهیم انقلاب و دفاع مقدس را نیافته ایم. در کنار آن خاطره گوها و راویانمان هم نقصان دارند و مسائلی را مطرح می کنند که خارج از درک نسل امروز است. شهدا را دور و دست نیافتنی کرده ایم.


آناج: به کدام یک از همرزم و دوستانیان وابستگی قلبی داشتید که هنوز هم بعد از 30 و چند سال دلتان برایش تنگ می شود؟
 
در جبهه فضا طوری بود که همه با هم احساس نزدیکی می کردند. مشکلات بیشمار دلهای ما را به هم نزدیک کرده بود. یکبار شمردم و دیدم از اول تا آخر جنگ 164 رفیق داشته ام که یا باهم صیغه اخوت خوانده ایم یا یک ارتباط خاص معنوی برقرار کرده ایم که آخرین نفرشان هم حاج رضا داروئیان بود، که با ایشان  نفر شدند!
 حبیب هاتف و احد مقیمی از میان تمام دوستانم به عبارتی گل سر سبد بودند.
یک بار به عنوان خاطره گو به یک مجلسی دعوت شدم، رفتم مسجد و دیدم یک بنر زده اند و اسم مرا هم به عنوان خاطره گو در بنر نوشته اند. بابت این کار ناراحت شدم. رفتم گفتم من سخنرانی نمی کنم، 10 تا عکس آورده ام فقط در مورد این عکس ها توضیح می دهم. فردا خبر در سطح شهر پخش شد و بسیار مورد استقبال قرار گرفت. باید راه های جدید و ابتکارهای نوین برای معرفی شهدایمان به کار ببریم.
 
 72 هزار فریم دارم که نصفش متعلق به جنگ و نصفش مربوط به تفحص و تشییع و تدفین شهداست. اگر در مورد چرایی این عکس ها گفته شود همان رسالتی را که بر دوشمان هست را می توانیم انجام بدهیم.

گاهی بعضی رزمنده ها به قول بچه ها نوربالا میزدند. من قبل شهادتشان از آنها یک تصویر کلوزآپ می گرفتم و بعد از شهادت هم از همان شخص دوباره عکس می انداختم. از بیست شهید به این صورت عکس انداختم که یک مجموعه شد و در کل کشور این مجموعه مطرح شد و حتی به آلمان و آمریکا هم رسید (اما متاسفانه در تبریز خودمان خیلی از آن استقبال نشد!!!)

 

 

معرفی یک هنرمند  جانباز تخریبچی حاج بهزاد پروین قدس

 

معرفی یک هنرمند  جانباز تخریبچی حاج بهزاد پروین قدس

 

معرفی یک هنرمند  جانباز تخریبچی حاج بهزاد پروین قدس

 

معرفی یک هنرمند  جانباز تخریبچی حاج بهزاد پروین قدس

 

معرفی یک هنرمند  جانباز تخریبچی حاج بهزاد پروین قدس

 

معرفی یک هنرمند  جانباز تخریبچی حاج بهزاد پروین قدس

 

معرفی یک هنرمند  جانباز تخریبچی حاج بهزاد پروین قدس

 



  5 آبان 1393
  5 702

گمنام میگه: 27 آبان 1393 18:14

مقام معظم رهبری:(شهدا و جانبازان علاوه بر مقامات رفیع معنوی، که زبانها و قلمها از توصیف آن و چشم و دلها از مشاهده آن ناتوانند، مشعلدار پیروزی و استقلال ملتند و حق بزرگ آنان بر گردن ملت، بسی عظیم است و باید راه آنها را ادامه داده و یاد آنها را زنده نگه داریم.)
برای شادی روح شهدا و سلامتی جانبازای عزیرمون صلوات...
با تشکر...

بی نام و نشان همچون شهید گمنام میگه: 11 آبان 1396 16:48

شهدا هم خودشان گمنام اند هم آثارشان

  ویژه نامه ها

  لینک دوستان

  نظرسنجی

نظرشما در موردمحتوا و قالب بندی سایت معبر نور چیست؟


  اوقات شرعی

  یاد یاران